قوله تعالى: و لا تحْسبن الذین قتلوا فی سبیل الله... الآیة. مفسران گفته‏اند که: این آیت در شأن شهداء بدر و احد فرود آمد. شهداء بدر چهارده کس بودند، ازیشان شش کس مهاجراند: مهجع بن عبد الله مولى عمر بن خطاب، و هو اول قتیل قتل یوم بدر، و عبید بن الحرث، و عمیر بن ابى وقاص، و ذو الشمالین عبد عمرو بن نضلة، و عقیل بن بکیر، و صفوان بن بیضا. و شهداء احد هفتاد کس بودند. ازیشان پنج کس مهاجران: حمزة بن عبد المطلب، مصعب بن عمیر، عثمان بن شماس، عبد الله بن جحش، سعد مولى عتبة بن ربیعة. دیگر همه انصار بودند که در راه خدا، از بهر خدا کشته شدند، و از رب العزة بایشان نواختها رسید و کرامتها دیدند. ارواح ایشان در شکم مرغان بهشتى تا در مرغزار بهشت پرواز مى‏کنند، و از آن میوه‏هاى بهشتى مى‏خورند، و آن گه قرارگاه ایشان قندیلهاى زرین در زیر عرش ملک. ایشان چون این نواخت و این کرامت دیدند و یافتند، قالوا: یا لیت قومنا یعلمون ما نحن فیه من النعیم. گفتند: اى کاشک کسان ما که در دنیااند از احوال ما خبر داشتندى، و این نواخت و کرامت و این جاى خوش و این ناز و نعیم که ما داریم بدانستندى، بودى که ایشان نیز جهاد کردندى تا باین روز دولت و شادى رسیدندى.


رب العالمین گفت: شما ساکن بوید که این خبر من بازرسانم، و از آنچه شما درآنید ایشان را بیاگاهانم. پس این آیت فرو فرستاد: و لا تحْسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمْواتا الآیة.


و خبر درست است از جابر بن عبد الله، گفت: روز احد پدرم کشته شد، و من دلتنگ و رنجور نشسته بودم، مصطفى (ص) بمن برگذشت، گفت: مالى اراک مکتئبا حزینا؟ قلت: یا رسول الله قتل أبى و علیه دین، و له عیال، فقال: أ لا اخبرک ما کلم الله احدا قط الا من وراء حجاب، و کلم اباک کفاحا؟ فقال: یا عبد الله تمن على اعطک، فقال: یا رب اتمنى علیک ان تردنى الى الدنیا حتى اقتل فیک الثانیة، فقال: انه سبق من القول: أنهمْ إلیْنا لا یرْجعون. قال: یا رب! فبلغ عنى اصحابى. قال: ففیه نزلت: و لا تحْسبن الذین قتلوا الآیة.


قراءت شامى «قتلوا» مشدد است بر معنى مبالغت، یعنى: بزارى کشتند ایشان را، و آن حمزه بود که شکم وى بشکافتند، و جگر بیرون کشیدند.


بلْ أحْیاء ایشان را «احیاء» خواند، که ارواح ایشان را در شکمهاى مرغان از میوه بهشت روزى میرسانند روزى مقدر در وقت معین، هم چنان که زندگان را باشد. و گفته‏اند که: ایشان را «احیاء» خواند از بهر آنکه ارواح ایشان تا بقیامت هر شب زیر عرش مجید بسجود درآیند، همچون ارواح زندگان مومنان آن گه که بوضو در خواب شوند. و گفته‏اند: شهیدان را تا بقیامت هر سال ثواب غزوى بنویسند از آنکه سنت جهاد بنهادند، پس ایشان را «احیاء» بدان خواند که هم چنان که زندگان را در جهاد ثواب نویسند ایشان را نیز مى‏نویسند. و گفته‏اند: ایشان را نشویند و با جامه خویش بگذارند چنان که زندگان را.


قال (ص): «زملوهم بدمائهم و کلومهم، فانهم یحشرون یوم القیامة بدمائهم، اللون لون الدم، و الریح ریح المسک.»


و گفته‏اند که: خاک نخورد ایشان را در گور، چنان که زندگان را نخورد.


در آثار بیارند که: چهار کس آنند که خاک نخورد ایشان را بعد از مرگ: انبیاء، علماء، شهداء، و حافظان یعنى حمله قرآن. و درین معنى آوردند که عمرو بن الجموح و عبد الله بن عمرو بن حزام هر دو روز احد شهید گشتند، و هر دو را در یک گور نهادند، و گور ایشان بر گذرگاه سیل بود. بعد از چهل و شش سال سر ایشان باز کردند، تا بجاى دیگر نقل کنند از بیم سیل، ایشان را تازه دیدند.


چنان که گویى یک روز گذشته است تا ایشان را دفن کرده‏اند، و خاک ایشان را ناخورده و تباه ناکرده.


قوله: عنْد ربهمْ یرْزقون اى من ثمار الجنة و تحفها. رزق نامى است چیزى را مقدر در وقتى معین چنان که جاى دیگر گفت: و لهمْ رزْقهمْ فیها بکْرة و عشیا. فرحین بما آتاهم الله منْ فضْله فضل خدا اینجا «قتل» است در راه خدا، که فضل دارد بر مرگ در طاعت بى‏قتل. و گفته‏اند که: «نعیم» بهشت است و رضا و لقاء حق.


و یسْتبْشرون بالذین لمْ یلْحقوا بهمْ اى بکرامتهم. و شادى میبرند برادران و کسان ایشان که هنوز زنده‏اند، و بآن پایگاه که ایشان رسیده‏اند نرسیده‏اند، اما بشرف پایگاه، اینان را در ایشان رسانیدند، و هنوز زنده‏اند از پس ایشان.


و فى معناه‏


قول النبى (ص): یشفع الشهید فى سبعین من اقاربه.

ثم قال: ألا خوْف علیْهمْ و لا همْ یحْزنون اى: بأن لا خوف على اخوانهم المومنین اذا لحقوا بهم. قال السدى: یوتى الشهید بکتاب فیه ما یقدم علیه من اخوانه و اهله، فیقال یقدم علیک فلان یوم کذا و کذا، و یقدم علیک فلان یوم کذا و کذا، فیستبشر حین یقدمون علیه کما یستبشر اهل الغائب بقدومه فى الدنیا.


یسْتبْشرون بنعْمة من الله و فضْل اگر کسى گوید فائده این استبشار در آن جهان چیست چون در دنیا خود دانسته بودند؟ و از فضل و نعمت الله آگاه بودند؟


نه چیزى بینند که ندانسته بودند، تا بآن شاد شوند؟ جواب آنست که: در دنیا هر چند دانسته بودند اما از راه خبر و استدلال دانسته بودند، نه از راه کشف و معاینه، و «لیس الخبر کالمعاینة». چون آن خبر عیان گردد، و امید نقد شود، و اندازه ثواب بحد استحقاق و امید در گذرد، شادى ایشان بیفزاید، و مضاعف شود. و نیز شادى دنیا با خوف خاتمه آمیخته شود و شادى عقبى از آمیغ خوف و اندوه پذیرفتن پاک باشد، و تا ازین آمیغ پاک نشود بحد کمال نرسد.


و أن الله اى: و بان الله، عطف است بر بنعْمة من الله. میگوید: شادى برندبنعمت و فضل خداى، و بآنکه خداى فضل و نعمت خویش بر ایشان تمام کرد، و از مزد ایشان هیچ چیز باز نگرفت، و نیز بیفزود. قراءت کسایى و أن الله بکسر الف است بر معنى استیناف، و ترغیب دیگران بایمان و طلب ثواب آن، فکأنه قال: و الله لا یضیع اجر المومنین. و فى بیان ثواب الشهداء ما روى على بن موسى الرضا عن ابیه موسى بن جعفر، عن ابیه جعفر بن محمد، عن ابیه محمد بن على، عن ابیه على بن حسین، عن ابیه حسین بن على (ع) قال: بینما على بن ابى طالب (ع) یخطب الناس و یحثهم على الجهاد، اذ قام الیه شاب و قال: یا امیر المومنین اخبرنى عن فضل الغزاة فى سبیل الله. فقال: کنت ردیف رسول الله (ص) على ناقة العضباء، و نحن مقفلون من غزوة، فسألته عما سألتنى عنه، فقال النبی (ص): «ان الغزاة اذا هموا بالغزو کتب الله لهم براءة من النار، و اذا تجهزوا لغزوهم باهى الله بهم الملائکة، و اذا ودعهم اهلوهم بکت علیهم الحیطان و البیوت، و یخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیة من سلخها، و یوکل الله عز و جل لکل رجل منهم اربعین الف ملک یحفظونه، من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و شماله، و لا یعمل حسنة الا اضعفت له، و یکتب له عبادة الف رجل یعبدون الله عز و جل الف سنة، کل سنة ثلاثمائة و ستون یوما، و الیوم مثل عمر الدنیا. و اذا صاروا بحضرة عدوهم، انقطع علم اهل الدنیا عن ثواب الله ایاهم، فاذا برزوا لعدوهم و اشرعت الا سنة و فوقت اسهام، و تقدم الرجل الى الرجل، حفتهم الملائکة بأجنحتها، و یدعون الله لهم بالنصر و التثبیت، و نادى مناد: «الجنة تحت ظلال السیوف». فتکون الطعنة و الضربة على الشهید اهون من شرب الماء البارد فى الیوم الصائف، و اذا زال الشهید عن فرسه بطعنه او ضربة لم یصل الى الأرض حتى یبعث الله الیه زوجته من الحور العین، فتبشره‏ بما اعد الله له من الکرامة و اذا وصل الى الأرض تقول له الارض: مرحبا بالروح الطیبة التى اخرجت من البدن الطیب. ابشر فان لک ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر! و یقول الله تعالى: أنا خلیفته فى اهله، و من ارضاهم فقد أرضانى، و من اسخطهم فقد اسخطنى. و یجعل الله تعالى روحه فى حواصل طیر خضر تسرح فى الجنة حیث تشاء، و تأکل من ثمارها، و تأوى الى قنادیل من ذهب معلقة بالعرش.


قوله: الذین اسْتجابوا لله و الرسول... الآیة مجاهد و مقاتل و عکرمه گفتند: این آیات در غزوة بدر الصغرى فرو آمد، و قصه آنست که روز احد بعد از آنکه هزیمت و شکستگى بر مسلمانان افتاد ابو سفیان گفت: یا محمد بیننا و بینک موسم بدر الصغرى ان شئت. یا محمد (ص)! ازین پس اگر خواهى به بدر صغرى با هم آئیم و جنگ کنیم. و بدر صغرى آبى بود و مرغزارى بنى کنانه را، و در جاهلیت بازارگاه ایشان بود هر سال چند روز آنجا رفتندى و بازرگانى کردندى. چون ابو سفیان آن سخن گفت، رسول خدا (ص) جواب داد: آرى چنین کنم، وعده‏گاه ما آنجاست. پس دیگر سال ابو سفیان و اهل مکه بوعده بیرون آمدند تا به مر الظهران رسیدند. رب العالمین رعبى و بیمى در دل ایشان افکند، هم از آنجا ابو سفیان همت کرد که به مکه باز شود. بر نعیم بن مسعود الاشجعى رسید که از مکه مى‏آمد، و قصد مدینه داشت، گفت: یا نعیم وعده دارم با محمد (ص) که ببدر صغرى جنگ کنیم، و اکنون ساز جنگ و وقت آن ندارم، و مى‏خواهم که بمکه باز شوم، اما مى‏اندیشم که محمد (ص) بیرون آید بوعده‏گاه، و ما را نیابد، بر ما دلیر شود، و خلف از جهت ما بیند، اگر تو تدبیرى سازى و ایشان را دفع کنى تا از مدینه بیرون نیایند، و خلف از جهت ایشان بود من ترا ده اشتر دهم. و اینک سهیل بن عمرو ضامن است تا بتو رساند. نعیم بن مسعود با ابو سفیان این قرار بداد، و بتعجیل رفت تا در مدینه شد.


قوم را دید که جنگ را تجهیز میکردند، و میعاد ابو سفیان را کار میساختند. نعیم گفت بدرایى که راى شما است! پارسال دیدید که بدیار و وطن و قرارگاه شما در آمدند و کردند آنچه کردند، اکنون شما بتن خویش ظلم میکنید که بر ایشان مى‏شوید، و خود را در مهلکه مى‏افکنید. من بو سفیان را دیدم با جمعى انبوه و لشکرى فراوان بیرون آمده، و ساز جنگ و قتل کرده. اصحاب رسول (ص) که این خبر شنیدند بسهمیدند، و چون امتناعى بنمودند رسول خدا (ص) گفت: و الذى نفسى بیده لأخرجن و لو وحدى.


پس هر چه بد دل و منافق بودند بماندند، و هر چه مسلمانان و دلاور بودند با ساز قتال و صحبت رسول (ص) بیرون شدند، و گفتند: حسْبنا الله و نعْم الْوکیل. و براه هر که بر ایشان رسید از مشرکان، میگفت: «ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم» و مومنان مى‏گفتند: «حسبنا الله و نعم الوکیل» تا ببدر الصغرى رسیدند، بو سفیان همان که رعب در دل اوفتاد به مکه بازرفت. و اهل مکه «جیش السویق» بر ایشان نهادند، یعنى که: «انما خرجتم تشربون السویق». پس رسول خدا و یاران یک دو روز آنجا بیستادند و تجارت کردند، پس به مدینه باز رفتند با سلامت و غنیمت. و جبرئیل امین از درگاه عزت در آن حال فرو آمد و آیت آورد که: الذین اسْتجابوا لله و الرسول منْ بعْد ما أصابهم الْقرْح اى الجراحات للذین أحْسنوا منْهمْ بطاعة الرسول و اتقوْا مخالفته «أجْر عظیم» یعنى الجنة الذین یعنى المومنین. قال لهم الناس یعنى نعیم بن مسعود: إن الناس یعنى ابا سفیان و اصحابه قدْ جمعوا لکمْ فاخْشوْهمْ و لا تأتوهم.


فزادهمْ یعنى ذلک القول إیمانا اى ثباتا فى دینهم و اقامة على نصرة نبیهم. فزادهمْ إیمانا دلیل است که در ایمان زیادت و نقصان آید، و این رد مرجئان است که ایشان گویند: ایمان نیفزاید و نکاهد، که ایمان بنزدیک ایشان گفتى و عقدى مجرد است بى اعمال و بى‏اکتساب طاعات. تا اگر کسى بزبان بگوید و بدل بداند که الله موجود است، و آن گه هیچ طاعت دیگر نکند و محظورات شرع بکار آرد، ایشان گویند: او مومن است، و ولى خدا، و مستوجب بهشت. و آن گه تفاضل و تفاوت در میان مومنان نبینند، و در طاعت و معصیت اثر زیادت و نقصان بر ایمان اعتقاد ندارند.


و منصوصات قرآن و اخبار و آثار و ظواهر آن دلالت میکند بر بطلان اعتقاد و خبث مقالت ایشان. قال الله عز و جل: أمْ حسب الذین اجْترحوا السیئات أنْ نجْعلهمْ کالذین آمنوا و عملوا الصالحات‏.


و قال تعالى: أمْ نجْعل الْمتقین کالْفجار و لا یسْتوی منْکمْ منْ أنْفق منْ قبْل الْفتْح و قاتل... الآیة و لا یسْتوی الْقاعدون من الْموْمنین غیْر أولی الضرر و الْمجاهدون فی سبیل الله بأمْوالهمْ و أنْفسهمْ. الآیة. و صح فى الخبر: ان الله عز و جل یقول یوم القیامة فى باب الشفاعة: اخرجوا من کان فى قلبه وزن دینار من الایمان، ثم من کان فى قلبه وزن نصف دینار، حتى یقول: و من کان فى قلبه وزن ذرة.


و قال (ص): «بینما أنا نائم رأیت الناس یعرضون على و علیهم قمص، منها ما یبلغ الثدى، و منها ما یبلغ دون ذلک. و عرض على عمر بن الخطاب و علیه قمیص یجره، قالوا: «فما ذا اولت یا رسول الله؟» قال: «الدین».


و قال عمر: لو وزن ایمان ابى بکر بایمان اهل الأرض، او قال بایمان هذه الأمة، لرجح به». این آیات و اخبار دلیل‏اند که در ایمان تفاوت و تفاضل هست. و بد مردان هرگز بدرجه نیک مردان نباشند.


و عاصى بدرجه مطیع نباشد. و آن کس که ایمان وى ضعیف باشد هرگز برابر آن کس نبود که ایمان وى قوى باشد. و این ضعف و قوت ایمان از طاعت و معصیت خیزد،هر کرا طاعت و اعمال خیر تمامتر، ایمان وى قوى‏تر. و هر کرا معصیت بیشتر و بر طاعت غالب‏تر، ایمان وى ضعیف‏تر و کمتر. ابن عمر گفت: از رسول خدا (ص) پرسیدم که ایمان افزاید و کاهد؟ رسول خدا (ص) جواب داد: «نعم، یزید حتى یدخل صاحبه الجنة، و ینقص حتى یدخل صاحبه النار»، و قال على (ع): ان الایمان یبدو لمظة بیضاء فى القلب، کلما ازداد الایمان ازدادت بیاضا، حتى یبیض القلب کله و ان النفاق یبدو لمظة سوداء فى القلب، کلما ازداد النفاق ازدادت سوادا حتى یسود القلب کله. و الذى نفسى بیده لو شققتم عن قلب مومن وجدتموه ابیض القلب، و لو شققتم عن قلب منافق وجدتموه اسود القلب.


و سئل على بن عبد الله المدینى عن الایمان فقال: قول و عمل و نیة. قیل: أ ینتقص و یزداد؟ قال: نعم، یزداد و ینتقص حتى لا یبقى منه شى‏ء. و قیل لبعضهم: ما زیادته و نقصانه؟ قال: اذا ذکرنا ربنا و خشیناه فذلک زیادته، و اذا اغفلنا و نسینا و ضیعنا، فذلک نقصانه.


و قالوا حسْبنا الله اى الذى یکفینا امرهم الله. و نعْم الْوکیل و ذلک امان لکل خائف. و قال (ص): «من قال حسبى الله و نعم الوکیل، علیه توکلت و هو رب العرش العظیم، یقول الله تعالى: «لاکفین عبدى، صادقا کان او کاذبا».


و قال (ص): آخر ما تکلم به ابراهیم (ع) حین القى فى النار: حسبى الله و نعم الوکیل.


فانْقلبوا بنعْمة من الله و فضْل... الآیة بازگشتند، یعنى رسول خدا (ص) و مومنان که از بدر بازگشتند بعافیت و راحت و افزونى از تجارت، هیچ مشرک نادیده، و هیچ رنج بایشان نارسیده، و آن گه ثواب غزو ایشان را حاصل شده، و بطاعت دارى رسول خدا (ص) برضا و خوشنودى حق رسیده. این است که رب العالمین گفت:لمْ یمْسسْهمْ سوء و اتبعوا رضْوان الله و الله ذو فضْل عظیم.


إنما ذلکم الشیْطان آن صاحب خبر نعیم بن مسعود که گفت: بو سفیان با مشرکان به بدر رفت، خود دیو مردم است، و آنچه گفت دیو در دهن وى افگنده بود.


یخوف أوْلیاءه اولیاء خود را ترساند، یعنى منافقان که حقیقت ایمان ندارند و در ضلالت قرین دیواند. و قیل معناه: یخوف باولیاءه، یعنى یخوف المومنین بالکفار.


فلا تخافوهمْ و خافون إنْ کنْتمْ موْمنین: اى مصدقین بوعدى.


و لا یحْزنْک میگوید: اندوهگن منمایا ترا. و بر قراءت نافع و لا یحْزنْک بضم یا، و کسر زا. معنى آنست که اندوهگن مگذار ترا غائب بودن ایشان که در نصرت کفر مى‏شتابند، و بجنگ احد نیامدند، و شما را فرو گذاشتند، از منافقان و جهودان و مشرکان.


إنهمْ لنْ یضروا الله شیْئا اى لن یضروا اولیاء الله شیئا، و انما یعود و بال ذلک علیهم. ایشان از یارى که الله ترا و مومنان را داد هیچ چیز بنکاهند، و وبال آن هم بایشان باز گردد. و قیل: إنهمْ لنْ یضروا الله شیْئا اى لن ینقصوا الله شیئا من ملکه و سلطانه، انهم یضرون انفسهم بذلک.


یرید الله ألا یجْعل لهمْ حظا فی الْآخرة این آیت رد است بر قدریان که مى‏گویند: بنده را قدرت است و استطاعت بر فعل پیش از فعل. و معلوم است که ارادت الله در حرمان ایشان از حظ آخرت، ایشان را از ایمان و طاعت باز داشت، تا نتوانستند و قدرت طاعت نداشتند، و چگونه قدرت آن را دارند و خداى مى‏خواهد که ندارند. و نظیر این آیت در قرآن فراوان است، منها: قوله تعالى کره الله انْبعاثهمْ فثبطهمْ، لمْ یرد الله أنْ یطهر قلوبهمْ، کذلک نسْلکه فی قلوب الْمجْرمین لا یوْمنون به‏، و جعلْنا على‏ قلوبهمْ أکنة أنْ یفْقهوه و فی آذانهمْ وقْرا، و منْ یرد الله فتْنته فلنْ تمْلک له من الله شیْئا، و لنْ تسْتطیعوا أنْ تعْدلوا بیْن النساء و لوْ حرصْتمْ، و صدوا عن السبیل و الله ارکسهم بما کسبوا، فأصمهمْ و أعْمى‏ أبْصارهمْ، إنْ هی إلا فتْنتک تضل بها منْ تشاء و تهْدی منْ تشاء الى غیر ذلک من الآیات الدالة على ان الهادى و المضل هو الله تعالى، و القدرة و المشیئة و الارادة کلها لله تعالى. و فى الخبر أن النبی (ص) قال: «اتقوا هذا القدر فانه شعبة من النصرانیة».


قال بعضهم: معناه، و الله اعلم، ان النصارى تزعم ان عیسى یملک النفع و الضرر مع الله، کما یملکه الله، فکفروا بأن جعلوا مع الله شریکا او شریکین، و القدریة تزعم ان الخلق کلهم شرکاء لله، یملکون الضر و النفع، ان شاووا ضروا انفسهم، و ان شاووا نفعوها، و ان شاووا استقاموا، و ان شاووا اعوجوا، من غیر أن یحتاجون الى توفیق، او یلحقهم خذلان، او سبق بخیرهم و شرهم کتاب، او تکون فیهم مشیئة تغلب ارادتهم و لا یغلبونها.


قوله تعالى: إن الذین اشْتروا الْکفْر بالْإیْمان لنْ یضروا الله شیْئا حین باعوا الایمان بالکفر.


انما یضرون انفسهم بذلک و لهمْ عذاب ألیم.


و لا یحْسبن الذین کفروا قراءت حمزه بیا است بر تقدیر: و لا یحسبن الکفار ان املاءنا ایاهم خیر لهم. و دیگران بتا خوانند خطاب با رسول و تسلیت مومنان و وعید کافران، یعنى و لا تحسبن یا محمد الذین کفروا... «ان ما» دو کلمه است. نمْلی لهمْ خیْر لأنْفسهمْ. «انما» این، یک کلمه توان نهاد، و دو توان نهاد نمْلی لهمْ یعنى نمهلهم لیزدادوا اثما بمعاندتهم الحق و خلافهم الرسول. این آیت در شأن قومى کافران آمد که: الله تعالى بعلم قدیم خود دانست که ایشان هرگز ایمان نیارند، و زندگى ایشان ایشان را کفر و شرک افزاید.


سئل النبى (ص): اى الناس خیر؟ قال: من طال عمره، و حسن عمله. قیل: فأى الناس شر؟ قال من طال عمره، و ساء عمله.


و قال ابن مسعود: ما من نفس برة و لا فاجرة الا و الموت خیر لها، اما الفاجر فمستراح منها، و قرأ: و لا یحْسبن الذین کفروا أنما نمْلی لهمْ الآیة، و اما البرة فمستریح منها، و قرأ: نزلا منْ عنْد الله و ما عنْد الله خیْر للْأبْرار.